به گزارش سایت ورزش بانوان؛ سوسن رشیدی، ۲۵ ساله است. دختری از عشایر کرمانشاه که به خاطر علاقه شدیدی که به اسم سحر دارد، خانوادهاش وی را سحر صدا میزنند متولد ۱۳۷۱ است. وی یک خواهر بزرگتر از خود داشته که متولد ۱۳۶۹ بوده اما چند ماه بعد از تولدش فوت میکند و طبق رسم روستاها در آن سالها شناسنامه خواهر فوت شده را برای سوسن رشیدی استفاده میکنند و به این ترتیب سن سوسن رشیدی در شناسنامه ۲ سال بزرگتر از سن واقعیاش است. وی تا مقطع دیپلم تحصیلات خود را ادامه داده است.
سوسن رشیدی ۵ خواهر دارد که یکی از آنها معلول است و ۲ برادر؛ خودش هم فرزند دوم خانواده است. خانواده سوسن رشیدی از عشایر کرمانشاه هستند و تمام دوران کودکی خود را در ایل زندگی کرده است. به دلیل شرایط زندگی مدام در حال کوچ بین کرمانشاه و خوزستان هستند. خانواده سوسن رشیدی دامدار هستند و برای کسی دامداری میکنند. ۶ ماه کرمانشاه هستند و ۶ ماه در خوزستان.
با این حال سوسن رشیدی را قدرتمندترین رزمیکار ایران در بخش بانوان نام نهادهاند و به مشتهای کوبنده میشناسند. سوسن رشیدی از زمان مدرسه به ورزش علاقه داشته و قهرمان دوومیدانی مدرسه شده و در نهایت، به مسابقات استانی هم دعوت شده و توانسته رتبه اول را کسب کند.
۱۱ سال پیش زمانیکه همراه ایل و خانوادهاش به منزل خالهاش در شهرک پردیس کرمانشاه رفت، متوجه شد که باشگاه ورزشی در این شهرک وجود دارد. به گفته خودش تمام شناختی که از ورزش رزمی داشت از طریق تلویزیون بدست آمده بود و چند بار نیز در چادر چند تا حرکت رزمی زده بود. سوسن به همراه دختر خالهاش باشگاه رفت و وقتی مربیاش متوجه شد که وضع مالی خانوادهاش خوب نیست از او شهریه دریافت نکرد. همان ماه اول برای مسابقات استانی انتخاب شد. رفت رقابت کرد و اول شد. بعد در مسابقات کشوری شرکت کرد میگوید حقم را خوردند و دوم شدم. اما سوسن ناامید نشد و ادامه داد.
باشگاه رفتن برای او به معنای شکستن تابوی بزرگ ایل بود. تابستان ۱۱ سال پیش به همراه دختر خالهاش که ورزشکار بود، بدون اطلاع پدرش به باشگاه میرفت. اما اطرافیان به پدر و بردراش میگفتند معلوم نیست که سحر کجا میرود و دختران شهری فریبش دادهاند. میگفتند: «نذارین بره ما عشایریم، غیرت داریم؛ ورزش زشته. صورت خوشی برای یه دختر عشایر نداره که مانتو و شلوار بپوشه بره باشگاه.»
اما سوسن رشیدی میگوید: «خیلی صحبتها پشت سرم ردوبدل میکردن. میگفتن بعضیا میرن شهر معلوم نیست چیکار میکنن، اونوقت الکی میگن میرن ورزش. اینا رو به من میگفتن. بارها پشت سرم و جلوی روم این حرفارو زدن اما من ریختم توی خودم.»
پدرومادرش بارها او را در خانه حبس کردند ولی با اصرار زیاد سوسن بالاخره راضی شدند که او واقعا ورزش را دوست دارد. بعد از اینکه در مسابقات کشوری مقام آورد پدرش با ورزش کردن او موافقت کرد. بیشتر وقتها پدرش او را به پردیس میبرد تا تمریناتش را ادامه دهد. ساعتها زمان میبرد تا با ماشین به پردیس برسند. پدرش منتظر میماند بعد باهم برمیگشتند عشایری. تابستانها به این شکل ادامه پیدا میکرد اما زمستان که خوزستان بودند و سوسن مسابقه داشت پدرش به او اجازه میداد که مسیری طولانی را تا کرمانشاه برود.
سحر تا به امروز، ۹ دوره در مسابقات کشوری شرکت کرده و آرزویش قهرمانی جهان است.
زمانی که مسابقات سوسن رشیدی از تلویزیون پخش شد برایش خاستگار آمد و بعد از مدتی آشنایی با هم عقد کردند. سوسن رشیدی سال گذشته ازدواج کرده و به گفته خودش همسرش در زمینه ورزش از وی حمایت خوبی میکند.
بزرگترین آرزوی سوسن رشیدی به گفته خودش این است که در عشایر حتی زیر چادر، به بچهها ورزش کردن بیاموزد. دوست دارد به تیم ملی دعوت شود و قهرمان جهان شود. با این حال او همچنان روزانه ساعاتی را ورزش میکند اما ورزش تنها بخشی از فعالیتهای او در ایل عشایر است. سیاه چادر برپا میکند، هر روز به برادرش برای بردن گوسفندان به صحرا کمک میگند، هیزمها را با دستان توانمندش میشکند و درون چادر را جارو میکشد و حتی خمیر نان را هم خودش درست میکند.
دمش گرم آفرین به غیرت پدر بزرگوار و فهمیده اش