به گزارش پایگاه خبری ورزش بانوان و به نقل از روزنامه قانون، کسب درآمد از ورزش حرفهای راه آسانی نیست، بسیاری از ورزشکاران سالها تلاش و هزینه میکنند تا از ورزش درآمدی کسب کنند. برخی از آنها موفق میشوند و برخی دیگر نمیتوانند به جایگاه واقعی خود دست پیدا کنند. این موضوع با عوامل مختلفی در ارتباط است. به عنوان مثال گاه ورزشکاران دچار مصدومیتهای سنگین میشوند و گاه مافیا اجازه نمیدهد آنها به آنچه استحقاق آن را دارند ،برسند. برخی ورزشکاران نیز با وجود اینکه به جایگاه خوبی در ورزش میرسند اما به واسطه عدم پولساز بودن رشته ورزشیشان توان کسب درآمد را ندارند. هاجر تکتاز یکی از همین ورزشکاران است، بانوی قهرمان پاراآسیایی که روزگاری در المپیک لندن به مقام پنجم دست پیدا کرد اما سختیهای زندگی به او فشار آورد و تکتاز را به جایی رسانده که مجبور به ترشیفروشی شده است. آنچه در ادامه میخوانید روایتی است از یک روز زندگی هاجر تکتاز بانوی شاغل در ورزشهای نابینایان که از خانه آغاز میشود و در محل تمرین به پایان میرسد.
هاجر تکتاز ، قهرمان پاراآسیایی و دارنده رتبه پنجم المپیک لندن. اینها اطلاعاتی است که ما از شما داریم، خودتان را بیشتر معرفی کنید.
متولد ۱۳۵۵ هستم، بعد از تولد کمبینا بودم و بعد از ۱۸ سالگی نابینا شدم. وارد دانشگاه شدم و سال ۷۶ به اصرار یکی از معلمهای ورزشمان وارد محیطهای ورزشی شدم. من دختر بازیگوشی بودم اما بعد از نابینایی کمتر هیجان داشتم، بنابراین معلممان یک روز ساعت ۱۱شب با خانه تماس گرفتند و با مادرم صحبت کردند که مرا به محیطهای ورزشی ببرند.
من تمرینات پرتاب وزنهام را آغاز کرده بودم. ما براساس بیناییمان کلاسبندی میشویم، یکی از دختران که همکلاس من بود بیمار شده و نتوانست به مسابقات برود. بنابراین من به جای او به المپیاد ورزشی نابینایان و معلولان رفتم.
در آن مسابقات دو مقام در پرتاب دیسک و وزنه کسب کردم. از سال ۷۷ تا این لحظه در پرتاب دیسک نابینایان رکورددار هستم. سال ۸۰ در مسابقات قهرمانی کشور، ۶ مقام کسب کردم و قهرمان قهرمانان شدم.
در سال ۸۲ مسابقات جهانی در کانادا برگزار میشد ولی مشکل بیماری سارس همهگیر شده بود و با حضور ما موافقت نمیشد. در نهایت تصمیم به اعزام گرفته شد و یکی دو روز مانده به مسابقات، از من گذرنامه خواستند. سریع برای گذرنامه اقدام کردم و موفق شدم به مسابقات اعزام شوم. در این رقابتها ۱۳ کشور حضور داشتند و نخستین تجربه بانوان ایرانی بود.
به ما گفته شد جنبه سیاسی حضورتان مهمتر است. در نهایت حق من را خوردند و با ادغام کلاسبندیها نتوانستم مقام مناسبی کسب کنم. پس از حضور در ایران انگیزهام بیشتر شده بود و تمریناتم را ادامه دادم.
سال ۸۴ قرار شد به مسابقات پاراآسیایی کوالالامپور اعزام شویم. در این مسابقات دو مقام نایب قهرمانی آسیایی کسب کردم و پس از آن نیز به ترکیه رفتیم و مقام سوم را کسب کردم. این مقام سبب شد تا سهمیه پاراالمپیک را بگیرم. در واقع نخستین بانوی ایرانی بودم که این سهمیه را کسب میکرد. وقتی به تهران رسیدم گفتند رکوردت در مسابقات جهانی مهم نیست و باید رکوردی را در تهران بزنی که ما قبول داریم.
چرا قبول نکردند؟
نمیدانم. سیاستهای خاص خودشان بود. من ۲۷ تیرماه پایم شکست و یک ماه در گچ بود. به من فشار آوردند که باید رکورد ۷ متر و ۱۱ سانتیمتر را بزنم. اول شهریورماه پایم را از گچ در آوردم و ۱۴شهریورماه در رکوردگیری شرکت کردم. آن روز رکورد ۷ متر و ۹۰ سانتیمتر را زدم و حضورم در تیم اعزامی به لندن قطعی شد.
چطور میشود بدون چند هفته تمرین رکورد خودتان را نیز ارتقا بدهید؟
نمیدانم شاید انگیزه خاصی داشتم و میخواستم در مسابقات شرکت کنم. البته در تمریناتم رکوردهای ۷ و ۹۰ سانتیمتر و حتی ۸ متر را نیز داشتم. تمرینات المپیک را آغاز کردم و به مسابقات لندن اعزام شدم اما اجازه حضور مربیام را ندادند.
نگفتند چرا اجازه نمیدهیم مربیتان با شما بیاید؟
خیر، گفتند انگلیس ویزای او را صادر نکرده بود.
در المپیک نیز رتبه پنجم را کسب کردید.
بله. البته در این مسابقات کلاسها دوباره ادغام شد، به دلیل اینکه رکوردی نبود و امتیاز برایشان در اولویت قرار داشت. همان سال یک خانم ایتالیایی که ۶ ماه قبل از مسابقات لندن نابینا شده بود رکورد ۱۷ متر را کسب کرد و قهرمان شد. پس از بازگشت از لندن دعوتمان کردند جوایزمان را دریافت کنیم.
چه مقدار جوایز دریافت کردید؟
ما که سهمیه المپیک نیز کسب کرده بودیم ۱۰میلیون هدیه نقدی دریافت کردیم و شهرداری نیز حمایت کوچکی از ما کرد.
و در ادامه به مسابقات اینچئون اعزام ونایب قهرمان شدید.
بله. چندین سال بود که دیسک کار نمیکردم اما دو هفته تمرین کردم و مدال نقره گرفتم. کلاسها دوباره ادغام شد اما تلاش کردم برای کشورم افتخارآفرینی کنم.
برای این دو مدال چقدر جایزه گرفتید؟
قرار بود برای هر نقره ۷۰ سکه بگیرم اما برای دو مدال نقره ۷۳ سکه و نیم به من جایزه دادند.
براساس گفتههایتان دریافتیتان کم نبوده، چرا در حال حاضر با مشکل مالی مواجه هستید؟
فکر میکنید با ۷۳ سکه چه کار میتوان کرد؟ وقتی شما روی کوه طلا نیز باشید و مدام از آن استفاده کنید به هر حال تمام میشود. تصور کنید من که درآمدی ندارم قرار است با ۷۳ سکه تمام امورات زندگیام را بگذرانم. من ریالی از خانوادهام دریافت نمیکنم زیرا پدرم بازنشسته است و نمیتواند به من کمک مالی کند. چند روز پیش حساب کردم و گفتم همین پول را میتوانم خرج کاری کنم که سبب کسب درآمد شود. اما همه اینها خرج خودم میشود، در واقع من ۶ روز در هفته تمرین میکنم. تصور کنید هر هفته که قرار است با آژانس به محل تمرین بروم (اشاره میکند که مربیاش مرد است و او مجبور شده با مادرش به تمرینات برود بنابراین باید با آژانس تردد کند) حدود ۹۰ هزارتومان هزینه رفت و برگشت را پرداخت میکنم. در واقع من ۸-۷ میلیون تومان در یکسال بابت آژانس پرداخت میکنم. در کنار همه اینها هزینه درمان پاهایم را نیز باید پرداخت کنم.
فدراسیون در پرداخت این هزینهها به شما کمکی نکرد؟
خیر. هیچ هزینهای پرداخت نشد. نامه زدم و گفتند بعید میدانیم این پول را به شما بدهند. تاکنون دریافتی مناسبی از فدراسیون نابینایان نداشتهام. فقط در زمان اعزام به مسابقات لندن ۲۰۰ هزارتومان پول کتانی و ۲۰۰ هزارتومان هزینه آژانس پرداخت کردند. پس از کسب مقام پنجم نیز حدود ۱۰۰ پوند به من جایزه دادند. یعنی در تمام این سالها من حدود یک میلیون تومان دریافتی داشتم.
فدراسیون بودجه حمایت از شما را از وزارت ورزش و جوانان دریافت نمیکند؟
چه بگویم؟ رییس فدراسیون باید ما را درک و حمایتمان کند اما کار کردن برای ما بانوان بسیار دشوار است. تصور کنید در مترو به جای اینکه ما را درک کنند گاهی زیر عصایمان میزنند.
هاجر تکتاز عزیز از سایر هم تیمیهایتان خبری دارید؟ آنها نیز همین مشکلات را دارند؟
حقیقتش را بخواهید من از آنها اطلاعی ندارم اما میدانم بسیاری از بچههای نابینا به خاطر مشکلات مالی سر تمرین نمیآیند. بارها به دلیل اینکه پول آژانس نداشتم حتی نتوانستم به تمرینات بروم.
برای حل مشکلات مالی چه کردهاید؟
در حال حاضر با مادرم شور و ترشی درست میکنم و به آشنایان میفروشم. یک مدت نیز نعناع و شوید خشک میکردم و میفروختم اما این کار دشوار بود و نتوانستم ادامه بدهم.
چه مدت است به ترشی فروشی روی آوردهاید؟
حدود چهار سال است این کار را میکنم. گاهی به قشم میروم و لباس میآورم تا به دوستان و آشنایان بفروشم. اما به هر حال این کار نیز مشکلاتی دارد. به عنوان مثال جای ثابتی ندارم که آنها را بفروشم. در خانه چقدر میتوان به غریبهها جنس فروخت؟ با این حال چون خودم دوست دارم که مستقل باشم تمام تلاشم را میکنم مشکلات را حل و برای خودم درآمدزایی کنم.
این اتفاقات دلسردتان نمیکند؟
بارها دلسرد میشوم. در اردیبهشت رکوردگیری دارم برای مسابقات جاکارتا و بعد از آن ورزش را کنار میگذارم. اگر نخواهم ورزش کنم افسرده میشوم اما مجبورم این کار را کنم و به زندگیام بچسبم. در حال حاضر سن من بالا رفته و نمیتوانم کار زیادی انجام بدهم.
بعد از اینکه ورزش را کنار گذاشتید تصمیم دارید چه کار کنید؟
اگر این کار را کنم می خواهم یک جایی را اجاره کنم و مزون لباس تاسیس کنم، شاید سوپرمارکت بزنم و از آنجا گذران زندگی کنم.
وزارت ورزش در جریان این مشکلات شما هست؟
بدون شک میدانند من چه کار میکنم. جالب است بدانید یکی از ورزشکاران معلول زعفرانفروشی میکند و من نیز به او کمک میکنم که این کار را انجام بدهد. به ازای هر زعفران هزارتومان سود کسب میکنم. این سود را نیز به اصرار او قبول کردم، ما همدردیم و باید به یکدیگر کمک کنیم وگرنه هیچکس به داد ما نمیرسد.
از زعفران فروشی چقدر سود میکنید؟
تا این لحظه ۵۰ بسته زعفران فروختهام و این ماه ۵۰ هزارتومان سود کردهام.
سایر ورزشکاران نابینا برای کسب درآمد چه میکنند؟
همانگونه که گفتم اطلاعاتی از سایرین ندارم. آنها در تهران نیستند و میدانم که هیاتهای شهرستانها به ورزشکارانشان کمک زیادی میکنند. سالی که ما از مسابقات مالزی بازگشتیم قرار گذاشتند به افراد عضو بهزیستی ماهیانه ۹۰هزارتومان کمک مالی شود.
دو سال پرداخت شد اما در ادامه این حقوق ناچیز را نیز قطع کردند. همان روزها به ما میگفتند به هیچکس نگویید این پول را به شما میدهیم. من نیز نامردی نکردم و رفتم به تمام ورزشکاران گفتم. در نهایت این پول را قطع کردند.
هربار که مادرتان را به تمرین میبرید نگران نیستید اذیت شود؟
بدون شک این نگرانی را دارم. همواره اصرار میکنم برای او آژانس بگیرم اما راضی نمیشود. خجالت میکشم با وجود بیماریاش مجبور است اسیر من باشد. اما چه کار باید بکنم؟
دنبال چه هدفی هستید که پس از آن ورزش را کنار بگذارید؟
ابتدا از همه خیرین تشکر میکنم که به بهزیستی کمک میکنند. من خودم پرونده دارم اما مستمری ۵۰ هزارتومانی را نیز نمیتوانند به من پرداخت کنند. یعنی به من گفتند باید صبر کنی یکی از معلولین دور از جانشان بمیرند و مستمری او را به من بدهند.
به همین دلیل نمیتوانم از بهزیستی کمکی بگیرم. من میخواهم از یک نفر خیرخواه خواهش کنم مبلغی در حدود ۳۰ میلیون تومان به من کمک مالی کند تا بتوانم با آن کار کنم.
پس از مدتی این پول را به او باز میگردانم و حتی اعلام میکنم اگر قرار نیست این پول را پس بگیرند، آن را نمیخواهم. من میخواهم با این مبلغ جایی را اجاره کنم و با کار کردن و به طور قسطی مبلغ را باز میگردانم.
کمی درباره رفت و آمدتان صحبت کنید. وقتی تنها هستید با مترو به محل تمرین میروید و این موضوع برای شما مشکلاتی را ایجاد کرده، درست است؟
بله، من از متروی ایستگاه نیروی هوایی تردد میکنم.
در این ایستگاه هیچکس به خط ویژه نابینایان توجهی نمیکند و وقتی به آنها اعتراض میکنم ناراحت میشوند و به آنها بر میخورد. تردد در مترو برای ما بسیار دشوار است.